۱۳۹۳ آبان ۱۰, شنبه

هذا عفیر...


ظاهرا باز گروهی از عزیزان را برای جوک خمینی و جوکهای مذهبی بازداشت کرده اند. این مطلب را در همین راستا تقدیم حضرتشان میکنیم. باشد که نپسندند.
روزی حضرت و مریدان بر سر راه بنشسته و زنجیر همی چرخانیدند. مریدی حضرت را فرمود: یه قصه برامون بگو! پس حضرت پس از لختی درنگ و اهم اهم فرمود:
هنگامی که جدم پیامبر بن اسلام جان به جان آفرین تسلیم کرد، خر ایشان با نعره خود را در چاه انداختند. وقتی علت را جویا شدند خر از ته چاه فرمود: همانا من عفیر، پادشاه خران بودم و جدم نیز خر حضرت آدم بودی. من همانم که پیامبر درباره ام فرمود: "هذا عفیر، و هُوَ الاُلاغً الکبیر، من کنتم مولاه، فهذا العفیر مولاه، و لا دیفرِنس بیتویننا".* پس ناگهان دوربین روی صورت حاضران برفتی و آهنگ کلیشه ای "دام دام داااااام" پخش شدی، سپس یکی از صحابه عفیر را پرسید: آیا راست باشد که حضرت مصطفی در کودکی علی را در رختخواب خود خوابانیدی دست بر سینه و لبان او کشیدی؟ عفیر فرمود: آری ولی مهمتر از آن دستی بود که بر جاهای دیگرش کشیدی.
پس صحابه ای دیگر پرسید: آیا این نیز راست باشد که هنگام اسلام آوردن علی پیامبر زبان در حلق او فرو بکردی؟ عفیر پاسخ داد: آری، اما مهمتر از آن انگشتی بودی که همزمان در جای دیگرش فرو نمودی.
صحابه ای در این میان گفت: آری من خود آنجا بودم و صحنه بسیار اروتیک بود و حالها برفت.
پس صحابه ای دیگر پرسید: همانا خران را لایف اکسپکتنسی 30-40 سال باشد. پس تو اولین خر حضرتش نباشی. آیا خر پیشین حضرت نیز شجره نامه و رزومه ای چون تو داشتی؟
عفیر فرمود: آری. ایشان نوه ی خر حضرت میتی کمون، مامور مخصوص حاکم بزرگ بودی. صحابه دیگر پرسید: چرا به داخل چاه بپریدی؟
عفیر فرمود: ای پفیوزان اول مرا بیرون آورید تا شما را پاسخ دهم.
صحابه فرمودند: زکی!
عفیر ناچار فرمود: والله من داشتمی برای مسابقات پاتیناژ بین النهرین تمرین کردمی. پایم لیز بخورد و در چاه فرود آمدم. هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستم.
پس صحابه عفیر (ع) را از چاه بیرون آوردندی و چون کمرش بشکسته بود، او را به دباغی فرستادندی و از پوست او دمبک درست کردندی.


*تفاوتی بین ما نباشد.

۱۳۹۳ مهر ۱۴, دوشنبه

هی. پسرتو بکش!




خدا: هی. ابراهیم. بیدار شو!
ابراهیم: همممم.
خدا: بیدار شو ابراهیم.
ابراهیم: خدا جان تویی؟
خدا: برو پسرتو بکش!
ابراهیم:جان؟
خدا: میگم برو پسرتو بکش!
ابراهیم: چی شده؟ خدا جان قطع و وصل میشه.
خدا: بروووو پسسرتو بکششششش.
ابراهیم: روی سرمو؟ چیکار کنم؟
خدا: بابا میگم پسرتو بکش.
ابراهیم: یه سر کجا بکشم؟ خیلی خش خش داری خدا جان.
خدا: صبر کن این سشوار رو خاموش کنم. الان داری صدامو؟
ابراهیم: آخییی، آره درست شد. بگو عزیزم. چی شده؟
خدا: هیچی بابا گفتم برو پسرتو بکش.
ابراهیم: پسرمو؟
خدا: آره.
ابراهیم: چرا؟
خدا: هویجوری. زیاد داره بهت خوش میگذره. گفتم ثابت کنی دوستم داری.
ابراهیم: این دوربینت کجاست الان من توش نگاه کنم؟
خدا: همین در راستای این تاقچه روبروت.
ابراهیم: مگه بعد جریان نوح قرار نشد از این به بعد یک مقدار صبر کنی اگر نظرت عوض نشد بعدش اُرد بدی؟
خدا: راست میگیا. همین چند دقیقه که گذشت دارم به ایرادات منطقی و اخلاقیش پی میبرم.
ابراهیم: به جان خودت خیلی زشته این حرکتا. بابا مردم ازت انتظار دارن.
خدا: هرچی بیشتر فکر میکنم، میبینم خیلی حرکت مریضیه. اصلا فراموشش کن.
ابراهیم: من برای خودت میگم. نسلهای بعد اینو بخونن چی میگن آخه؟ یه ذره ثبات داشته باش.
خدا: خیله خوب بسه دیگه تو هم، روتو زیاد نکن. بگیر کپه مرگتو بذار.
ابراهیم: شب بخیر.
خدا: شب بخیر.
.
.
.
خدا: هی. ابراهیم بیدارشو!


....

۱۳۹۳ مهر ۱۰, پنجشنبه

جوانک دین فروش



چند روز پیش داشتیم از یه جلسه در میدان داندس برمیگشتیم. داندس محلیه که مبلغین مذهبی ادیان مختلف جمع میشوند و فریاد میزنند که بیایید از من دین بخرید! یکی با لبخند آمد سراغ ما. 
اول شروع کرد که من کجایی هستم و شما کجایی هستید و من چقدر دوستان ایرانی دارم و غیره (مقدمه چینی برای پرزنت کردن). بعد گفت ما در یک جلسه صدها ایرانی رو غسل تعمید دادیم و به دین مسیحیت وارد کردیم. بهش گفتم این جلسه در ترکیه نبوده بطور اتفاقی؟ گفت چرا. از کجا فهمیدی؟ نخواستم بگم در ترکیه بعضی پناهنده های درمانده ی برای پذیرفته شدن حاضرند خودشون رو همجنسگرا معرفی کنند و بصورت عملی هم این رو ثابت کنند، مسیحیت که سهله. ولی چیزی نگفتم. بعد طرف شروع کرد از خودش گفت. گفت که من قبل از اینکه دوباره متولد بشم (مسیحی یا دیندار بشم) مواد فروش بودم! خندم گرفت. خواستم بگم آقا تبریک. خیلی عوض شدی. یه مواد مخدر اعتیاد آور که منطق رو از بین میبره با یه مواد مخدر اعتیاد آور که منطق رو از بین میبره عوض کردی! قبلا توی خیابون می ایستادی و هرکی رد میشد بهش مواد تعارف میکردی الان دین تعارف میکنی؟ جوانان بی تجربه ی مردم رو قبلا از راه به در میکردی، الان از در راهشون میکنی! این دین افیون توده ها است هم جمله ی دقیقیه!

۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

دانستنیها

آیا میدانستید تنها دلیل اینکه برادران لومیر سینما را بصورت سیاه و سفید اختراع کردند، کور رنگی مادرزاد آنها بوده است؟
آیا میدانستید خِمِرهای سرخ پیش از انتخاب این نام، ابتدا نام خپل های نیلی و سپس پهِن های قهوه ای را برای خود انتخاب کرده بودند؟
آیا میدانستید برای اینکه ده و نه و هشت و هفت و شیش، با پنج تا بشود یازده تا، به چند پیک ویسکی نیاز است؟
آیا میدانستید تمامی حروف نام مبارک حضرت امام (روح الله الموسوی الخمینی) در تک تک سوره های قرآن آمده است؟
آیا میدانستید اگر سوسن خانم فقط یه دونه باشد، احتمال اینکه کفشهای سفید پایش باشد 1 به 37 است؟
آیا میدانستید فیلم ارباب حلقه ها بر اساس زندگی حضرت ایوب (شخصیت گالوم) ساخته شده است؟
آیا میدانستید که هیچگاه نمیتوانید پشت آرنج خود را لیس بزنید؟ (عزیزانی که توانستند در صورت علاقه مندی و آمادگی برای شغلی در کشورهای اطراف خلیج فارس با درآمد خیلی بسیار با ما تماس بگیرند).
آیا میدانستید در دوره ای از تاریخ تمامی حیوانات کره زمین در نزدیکی های منزل نوح اینا میزیسته اند؟
آیا میدانستید در ایران پیش از حمله اعراب پدرسوخته و در دوران حکومت مذهبی ساسانیان، تمامی مردم ایران دارای آیفون 5 اپل و اتوموبیل های لامبورگینی دیابلو بودند که متاسفانه چون تکنولوژی آنها مطابق قرآن نبود اعراب همه را از بین بردند؟
آیا میدانستید در مدت زمانی که به خواندن این مطلب اختصاص دادید، 47 سلول خاکستری شما به شهادت رسیدند؟ یاد و خاطره شان گرامی.
آیا میدانید این جمله از کیست:
"هر نقل قولی که در اینترنت وجود دارد لزوما واقعی نیست. پیش از اشتراک گذاری زحمت سرچ آن را به خود بدهید."
الف: آبراهام لینکلن در سال 1974.
ب: چارلی چاپلین در سال 1835.
ج: دکتر شریعتی هنگام خواندن نقل قولهای خودش در اینترنت.
د: کوروش کبیر، در چه سالی مهم نیست، قبل از نابودی ایران بزرگ و زیبا و زرتشتی و خفن و گوگوری مگوری و بهشت روی زمین توسط اعراب (من نژاد پرست نیستما، ولی این عربا خیلی بو میدن. *).
ه: ران جرمی کبیر 1985.**
برگرفته از کتاب: آنچه نمیدانستید و فرقی هم به حالتان نمیکرد
اثر ماندگار آدولف ایرانی نژاد اصل ناف آریایی تا دسته.

*دقت کنید که این جور جملات همیشه با "من نژاد پرست نیستم" شروع میشود.
**بزرگترین پورن استار دهه 80 و 90

۱۳۹۳ مهر ۱, سه‌شنبه

جل الساینس!

طرف میگه آمریکا بخاطر اینکه به ایران قطعات بوئینگ نمیفروشه مقصر سقوط هواپیماهاست! شیخ ماست دیگه، بالاخره همیشه هم کرامت نداره. بروسلی که نیست. بعضی وقتها یک همچین تراوشاتی هم داره. یک زمانی انقلاب نزدیک بود، سقف مهرآباد ریزش میکرد تقصیر شاه بود. الان همه چیز به لطف اتحاد عزیزان ضد استعمار و ضد استکبار شده تقصیر آمریکا. جمهوری اسلامی به درک. آمریکا رو بچسب و اسرائیل. حضرت امام داره توی قبرش به لطف شما از شادی بندری میزنه. چسبیدین به آرمانهای طلاییش ول کن معامله هم نیستید! هی حضرت آرمانها و معامله رو تکون میدن، مثل حبل المتین بهشون چسبیدین ول نمیکنین.
حالا اصلا آمریکا بد. آمریکا اخ. اصلا امیدوارم آمریکا با ابدال حق محشور نشه. به حق پنج تن آل عبا جز جیگر بزنه. اصلا امرأت الأمریکیه حمالة الحطب. خوبه؟ بالاخره البغدادی چند سال توی لیست تحت تعقیب های اف بی آی بوده، بعد به دروغ خبر میزنین که آمریکا گفت داعش رو ما ساختیم! جل الساینس! شما پرچم طرف رو آتیش میزنی، توی مدارس روی زمین پرچم کشورش رو نقاشی میکنی که بچه ها برای کلاس رفتن از روش رد بشن، همه جا فحشش میدی، به دشمنانش کمک میکنی، بعد میگی به چه حقی به ما بهترین جنسهاتو نمیفروشی؟! درود بر شرف آریایی/اسلامیت!
والله یادمه وقتی بچه بودیم و با توپ پلاستیکی بازی میکردیم، اگه یکی میومد توی زمین بازی که توپ فوتبال چهل تکه داشت، تو اگه میخواستی با توپش بازی کنی باید باهاش رفیق میشدی؛ یا جداقل دیگه فحشش نمیدادی! اگه اذیتش میکردی طرف هم طبیعتا توپشو بهت نمیداد یا به بقیه میگفت با تو نمیخواد بازی کنه! ظاهرا دوستان و عزیزان نمیخوان باور کنن که این حق یک کشوره که به کشور دیگه چیزی نفروشه! انگار اینکه بگن آمریکا بده ننگ و آبروریزی جمهوری اسلامی رو کمتر میکنه! به قول حضرت امام: "لکن صدایش رفت. با بویش میخواهید چه کنید؟" عادت کنید عزیزان، جمهوری اسلامی در حال حاضر یکی از بزرگترین آدم بَده های فیلم "تاریخ معاصر" است.
از نظر من دلیل این موج مرگ بر آمریکا و اسرائیلی که راه افتاده، علاوه بر ادغام همیشگی عقده های حقارت (کنونی) و خود بزرگ بینی (تاریخی) ما (دَد بَردیه بخدا!)، یک مقدارش اینه که بخشی از این عزیزانی که مردم رو به فردایی روشن تحت پرچم جمهوری اسلامی امیدوار میکنند و عبور از جمهوری اسلامی رو محال نشون میدن، خودشون دیگه فهمیدن که چقدر ساده لوحی کردند؛ یا اگر عمدی بوده، مردمی که فریب این عزیزان رو خوردند دیگه دارند میفهمند که اسکل گشته اند، و این عزیزان مجبورند یک توجیهی برای بد بودن شرایط پیدا کنند. این جمله ی: "قرار بود شرایط بهتر بشه، ولی بخاطر این دشمنان نشد" همیشه توجیه قابل قبولی برای بی کفایت ها و دیکتاتورها و ایدئولوژی پرستان بوده.
این توهم ماخولیا وار شما نیز بگذرد.
و هذا مشغولات و مکنوناتِ قلبی، و قمبلتی علی لسانی، و جاء الدایاریا، و فقه قولی بعد الایاما کثیرا. فهذا الفنامنان یونیکا، و لا ریپیتاً له. 
بیست و سوم سپتامبر سنه دوهزار و چهارده

۱۳۹۳ شهریور ۲۸, جمعه

راهنمای ترجمه: ادبیات مقامات در جمهوری اسلامی

کلمات : معنی واقعی کلمات

ملت ایران: من و همفکرانم
ملت ما: من و همفکرانم
 مردم: من و همفکرانم
جمهوری اسلامی ایران: من و همفکرانم
دشمن/دژمن: بقیه کشورهای کره زمین منهای 5
استکبار جهانی: بقیه کشورهای کره زمین منهای 5 
کشورهای دوست: آن 5 تا
رابطه بر اساس احترام متقابل: حمایت کنید تا نفت بگیرید
ایادی استکبار: مخالفین ما
فریب خوردگان: دوستان دیروز
بی بصیرت: دوستان دیروز
خوارج/ناکسین: دوستان دیروز
حضرت امام: آس حکم
به سزای اعمالشان/خیانتهایشان/جنایاتشان برسانیم: اعدام
اجرای عدالت: اعدام
مجازات: اعدام
ژر:شعر
انتخابات: موعد تسویه حساب و بازتوزیع قدرت در درون رژیم
مردم پدر اینها را در خواهند آورد: بسیج را میفرستیم سر و صدا کنند
خود مردم نخواهند پذیرفت: اصلاح طلبان حکومتی را میفرستیم سر و صدا کنند
حمایت جهانی: نایاک و شرکای خارج را میفرستیم سر و صدا کنند
احساس خطر: دوشواری در راه است
مقاومت/ ایستادگی: کمی تحمل پیش از خم شدن
ارتش: سپاه
اقتصاد/بورس: سپاه
صادرات: نفت
واردات: همه چیز منهای نفت
ددمناشن: داداشم اینا 
بهتر است/ ترجیحا/ حدالامکان: باید 
مقام معظم رهبری: خط نگهدار
ائمه جمعه: اسپیکرهای ایشان
کیهان: بلندگوی دستی ایشان
صدا و سیما: آمپلی فایر ایشان
نوشیدن جام زهر: دگمه ی گه خوردم را فشار دادن
نکته: در این گونه ادبیات صفت تفضیلی "تر" وجود نداشته تنها صفت افضل یا "ترین" کاربرد دارد. همچنین واژه های "نمیدانم"، "شاید" نیز در قرون میانه از این زبان حذف شده است.

۱۳۹۳ شهریور ۲۷, پنجشنبه

سخنی با نوجوانان

 اگر تاریخ پیشرفت و تکنولوژی انسان را به قطارهای شهر بازی تشبیه کنیم، در حال حاضر ما در یکی از مراحل "یوووووهوووووووووهوووووو!" به سر میبریم. بگذارید توضیح بدهم.
اگر میبینید پدربزرگ و مادربزرگتان با تکنولوژی هیچ میانه ای ندارند و حتی مدیریت کنترل از راه دور تلویزیون برایشان سخت است، یا پدر و مادرتان تا این اندازه سرگردان هستند و از هر کاری که میخواهید بکنید، هر بازی کامپیوتری که میخواهید بخرید، و هر نوع جدید موسیقی که میخواهید گوش بدهید وحشت دارند، دلیلش این است که در مجموع طول تاریخ جهان، به اندازه 50 سال عمر آنها تحولات تکنولوژیک اتفاق نیافتاده. بنده زمانی را یادم هست که ما نامه مینوشتیم. با خودکار. تلفن خانگی نداشتیم و دوستی در اروپا داشتیم که دو ماه طول میکشید تا نامه هایمان برود و برگردد. (نامه همان ایمیلی است که مانیتور دورش نباشد). بعد تلفن زیاد شد. معمولا یک دانه بود در خانه. توی اتاق هال یا پذیرایی، یا حتی در چند اتاق ولی اوایل فقط با یک خط تلفن. جان؟ یک خط تلفن چیست؟ توضیح میدهم. یعنی وقتی از اتاقتان داشتید با دوست پسر یا دخترتان حرف میزدید، مادرتان از آن اتاق گوشی را برمیداشت و شروع میکرد شماره گرفتن! بعد شما باید داد میزدید "ماماااااااان گوشی رو بذاااار! دارم حرف میزنننم" بعد مامانتان شاکی میشد و پشت تلفن جلوی دوست پسر/ دخترتان شروع میکرد بحث کردن که این چه طرز حرف زدن است و ....خلاصه اصن یه وضی. خانواده های زیادی سر این موضوع از هم پاشیدند. یاد و خاطره شان گرامی. این را هم بگویم که در زمان ما از دید خانواده ها فقط پسرها دوست دختر داشتند، دخترها دوست پسر نداشتند، حتی اگر داشتند. 
بازی کامپیوتری در زمان کودکی ما آتاری بود و کمی بعد تر میکروجنیوس یا نینتندو. آتاری یک بازی داشت که توی آن یک خط کوچک عمودی سمت راست تصویر بود، یک خط کوچک سمت چپ. بعد یک توپ بینشان رد و بدل میشد و اینها باید از دیواره تصویر سمت خودشان دفاع میکردند. هیجان مفرط بود آقا. هیجان. بسیاری از والدین به خشونت این بازی و تاثیر آن بر کودکان اعتراض کردند. من یادم نمیرود، پسر دایی ام تحت تاثیر این بازی تا 10 سالگی با کله میدوید سمت هر دیواری که یک نفر جلویش ایستاده بود. 
فکر کنید در آن اوضاع و احوال، اینترنت سر و کله اش پیدا شد. نه این اینترنت مخوف الان. دو تا رکاب دوچرخه بود که به کیس کامپیوتر وصل میشد و شما باید پشت میزتان هی رکاب میزدید تا اینترنت از کار نیافتد. (این بخش نیاز به تایید دارد). زمان ما اینترنت شما تمام میشد. بله تمام میشد. بعد باید میرفتید بازار و روی یک کارت چند ساعت اینترنت میخریدید. وقتی روی صفحه ای کلیک میکردید میتوانستید بروید شام بخورید و برگردید تا صفحه باز شود. بعد در عرض چند سال، اینترنت این چیزی شد که الان هست. الان از آن سوی دنیا در عرض چند ثانیه با یکی این طرف دنیا بصورت تصویری صحبت میکنید. متوجه هستید؟ تصویری. از آن چیزهایی که در کتابهای ایزاک آسیموف بود! پدر و مادر شما دارند در دنیایی زندگی میکنند که وقتی بچه بودند در کتابهای علمی تخیلی خوانده بودند. وقتی میگویم اگر تاریخ پیشرفت و تکنولوژی انسان را به قطارهای شهر بازی تشبیه کنیم، در حال حاضر ما در یک از مراحل "هوووووووووهوووووو" به سر میبریم، یعنی زمانی که یک سربالایی بزرگ (تاریخ بشر تا قرن بیستم) را پشت سر گذاشته ایم و توی یک سرازیری افتاده ایم و داریم از شدت سرعت جیغ میزنیم. پدر و مادر و پدربزرگ و مادر بزرگ شما الان در چنان وضعیتی قرار دارند. دور و برشان اینقدر همه چیز به سرعت دارد عوض میشود که صورت آنها در حالت جیغ دائمی قرار دارد. کمی درکشان کنید. برایشان چیزها را توضیح بدهید. هیچ نسلی در تاریخ تا این اندازه از نسل بعدی خودش فاصله نداشته. گناه دارند بخدا.

۱۳۹۲ اسفند ۱, پنجشنبه

مکدونالد و نوستالژی بابلسر

رفته بودم مکدونالد. ماهی یک بار اجازه دارم فست فود بخورم. توی صف ایستاده بودم. داشتم به این فکر میکردم که زندگی رو ببین. 4 سال پیش توی بابلسر داشتم قدم میزدم. بی امید، داغون، چه برما گذشت این سالها، چی شد که از تورنتو سر در آوردم. هنوز ذهنم مشغول بود که نوبتم شد. 
صندوقداره گفت: ?Can I help you
من یه آهی کشیدم و گفتم: ?I don't know, can you
طرف داد زد: !Next

۱۳۹۲ دی ۲۶, پنجشنبه

توصیه ایمنی 67: در باب غیبت و افتادن در پوستین خلق

    1-  غیبت کردن مانند سیگار کشیدن است: برای همه ضرر دارد، ولی حال میدهد، بعضی وقتها عواقب آن با تاخیر خود را نشان میدهند، و همانند سیگار باعث جمع شدن یک گروه کوچک به دور هم از بین یک جمع بزرگتر میشود.
2-     هنگامی که چانه تان گرم می شود و غیبت را شروع میکنید، مراقب رابطه شخص شنونده و شخص مغیوب (مورد غیبت) باشید. حتی احتمالات عجیب را هم در نظر بگیرید.
3-     هنگام غیبت سعی کنید ابتدا یک سامری و جمع بندی کوتاه از موضوع غیبت را ارائه کنید و در صورت بازخورد مثبت از شنوندگان به بسط و گسترش و شاخ و برگ دادن بپردازید.

4-      عموما سعی کنید فقط با بهترین دوستانتان غیبت کنید و درباره بهترین دوستانتان غیبت نکنید. کسی که پیش شما غیبت دوست نزدیکش را میکند، پیش دوست نزدیکش شما را (غیبت) میکند.

۱۳۹۲ دی ۱۳, جمعه

رفع تکلیف


دوستان هی میگن چرا چیزی نمینویسی. گفتیم به مناسبت سال نو یک سر بزنیم اون اعماقِ تَه، ببینیم چه خبره: حقیقت اینه که دوستان خیلی به ما لطف دارن وگرنه ما عددی نیستیم. البته این رو که میگم دارم تواضع میکنم، وگرنه هم من میدونم، هم شما واقفید که بدون من چرخ گردون دچار نقص فنی شده و "عین" از "معنی انسان" جدا میشود و آنچه می ماند همان است که می ماند.
امروز صبح که داشتم "آب توالت را سبز میکردم" (توضیح: دوستان گفتند تو خیلی آی کیوت بالاست. خیلی شاخی. درک بعضی رفرنس های طنزت خیلی سخته، اعصاب توضیح دادن را هم نداری و در نتیجه به خواننده ممکنه این حس را بدهی که تو نگاه از بالا داری یا اگر خواننده مطلب رو نفهمه خنگه. پس باید توضیح بدی برایش. من انصافا نقد پذیرم، این رفرنس هم خیلی سخت است. پس توضیح میدم: ببینید عزیزان، ما همیشه مایع تمیز کننده می ریزیم توی تانکر توالت فرنگی، در نتیجه آب توالت در حالت عادی همیشه آبیه، اوکی؟ حالا رنگ آبی با اضافه کردن چه رنگی سبز میشه؟ آفرین بچه های من. حالا توی توالت اون رنگ از کجا میاد؟ آباریکلا عسل بابا. نگرفتی هنوز؟ ااااااااه، دوستان یکی به این خنگِ کودن حالی کنه!)* خلاصه در حال رنگ آمیزی داشتم فکر میکردم که اگر سگ های باکسر انگلیسی حرف میزدن آیا از اینکه باکسر یه جور شورته شاکی میشدن؟ آیا اگر گاوها فارسی میفهمیدند، باز هم میگفتند ما، یا فقط منم منم میکردند؟ 

وقتی که نان را از هر طرف بخوانی نان است، پس به "اِریک" خیلی ظلم شده. (توضیح: اینجا یک بازی طنز جدید کرده ایم و کلمات داخل گیومه را باید برعکس بخوانید) حالا جواب "سکان" و "توپاک" را کی میخواهد بدهد نمیدونم. فقط اینو میدونم که سُکراتس (سقراط) و "هرتزوگ" شدیدا مخالف اینگونه بدعت گذاریهای غیر مسوولانه بوده اند. البته "نیکوس کازانتزاکیس" در این زمینه نظر خاصی نداشته. (توضیح: نیکوس کازانتزاکیس برعکسش چیز خاصی نمیشود. طنز آن در این است که اینجا اصطلاحا شما سرکار رفته اید یا به دیالکت جوانان امروز، اسکل شده اید. محض احتیاط جد و آبادته!)

قبول دارم. انصافا بدون توضیحات سخته. خلاصه برای اینه که نمینویسم.
سیاوش