۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

ولایت مداری از سر ناچاری


از آنجا که مطلب قبلی بنده را ظاهرا برادران کیهان و رجا به نفع خود تغییر دادند و مصادره کردند، این مطلب را تقدیم می‌کنم به تمام برادران ولایت مداری که در نشریات و وبسایت‌های ولایت اسلامی، به قلم فرسایی و صدور هوک و آپِرکات به چانه و دماغ استکبار و امپریالیسم مشغولند. به امید روزی که برادر حسین به عضویت در وبلاگ شخصی بنده دربیاید. میگویند خنده بر هر درد بی درمان دواست. ایشان هم ظاهرا از همین عارضه رنج میبرند. باشد که درمان شوند.
این سوال برای بسیاری از فعالان و غیرفعالان سیاسی حداقل یک بار پیش آمده است که چطور کسی می‌تواند با وجدان آسوده از اعمال حکومت اسلامی ایران دفاع کند. سعی کردم تا در این مطلب به حد وسع و فهم خودم پاسخ این دوستان مبهوت را بدهم. برای این کار شما ابتدا باید قوه تخیل خود را کمی تمرین و گسترش دهید. باید بتوانید تا خود را در کفش یک برادر بسیجی و ولایت مدار قرار دهید و دنیا را از نگاه او ببینید.
مواد لازم:
1-    خانواده ترجیحا بسیار مذهبی، تا حدی که دوستان و آشنایان مادر و خواهر شما را تنها از روی بینی شان  تشخیص دهند. (خانواده های از هم پاشیده و بدسرپرست هم به کار می‌آیند).
2-    شغل حکومتی پدر. این مورد ضروری نیست اما می‌تواند بعنوان یک کاتالیزور بسیار قوی به کار رود و به بهبود و تسریع تجربه کمک زیادی می‌کند.
3-    عضویت در بسیج، ترجیحا از مدرسه یا دبیرستان. در دانشگاه نیز مورد قبول است اما فراموش نکنید که مدت زمان عضویت در بسیج نقش کلیدی در سربازی، ترفیعات و جایگاه شما دارد.
4-    ترجیحا مادری با شخصیت بسیار ضعیف و سنتی، اهل سفره و نذر و غیره که جای زن را زیر پای شوهرش بداند. بیت:
مادرت خوان کرم بود بداد از پس و پیش     به یتیمان زر و مال و به فقیران بز و میش(عوفی)
5-    احساس بی‌فایدگی و بی هنری. شما باید کاملا مطمئن باشید که در زندگی به خودی خود به هیچ جا نخواهید رسید.
6-    قیافه نامطبوع، دور از تمدن و ترجیحا مهیب یکی از عناصر حیاتی این تجربه است. یک بسیجی یا فرمانده سپاه یا مسوول دولتی خوش قیافه کسی دیده؟ ریش را فراموش نکنید. در ابتدای کار کم پشت، هرچه بالاتر میروید زشت تر و پرپشت تر. ولی زیاد بلند نباشد. ریش بلند مال دهه 60 و 70 بود. الان خیلی دِمُدِه شده. بیت:
ریش ار نه زشت بودی    اندر بهشت بودی 
مور و ملخ بخوردی      زانرو که کشت بودی (عبید)
7-    تبدیل شهوت به نفرت. درست است که خداوند شهوت را در درون تمام جانداران قرار داده، ولی احتمالا خداوند متعال نعوذبالله کَِرم(هرجور میخواهید بخوانید) داشته. به دلایل ذکر شده در بالا، هیچ دختر خوش قیافه و تحصیل کرده و اصطلاحا آدم حسابی به شما روی خوش نشان نخواهد داد. پس شما باید تلاش کنید تا میل و کشش درونی خود به این دخترها خوش پوش و زیبا را تبدیل به نفرت کنید.
 بیت:
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد      حالتی رفت که حمام بسی واجب شد (سید سیا)
فراموش نکنید که هر دختری که عضوی غیر از دماغش (با ارفاق، دو سوم صورت) از چادر یا مقنعه بیرون باشد، حتما یک روسپی سابقه دار است. یا ببرید بهش تجاوز کنید یا با باتوم دماغ عمل کرده اش را به کدوتنبل تبدیل کنید. به خاطر داشته باشید که مردانی که زنانشان چادری نیستند و لباس شیک می‌پوشندحتما قوّادی زنانشان را می‌کنند. قوادی ما را به نکته مهم بعدی می‌رساند.
8-    دایره لغات شما باید محدود، ساده، و دم دست باشد. توهین‌های سیاسی و با کلاس را فراموش کنید. خداوند فحش های کش دار و خواهر و مادر مردم را به همین سبب خلق کرده است. در فحش خصّت به خرج ندهید و گشاده دست و بخشنده باشید. بگذارید تا انوار الطافتان بر همه افشانده شود. این مورد حتما باید با مورد 5 همراه باشد.
بیت:
داشت عباسقلی خان پسری    پسر مورد پنج و هشتی. (سید سیا+ایرج میرزا)
 اگر ناگهان میلتان کشید و خواستید به کسی فحشی بدهید، به قیافه و سن و سالش نگاه نکنید. حتما حقش است. (قوّادی هم یعنی جاک.ی، اینقدر از بغل دستی ها نپرسید. زشت است)
9-    ظاهر آراسته. البته این آراسته را افراد متفاوت تعبیرات متفاوتی از آن دارند. شما باید به درون خود نگاهی بیندازید. ببینید می‌خواهید سیاهی لشگر و چماق به دست باشید، در سطوح میانی باشید یا توانایی پیشرفت را در خود می‌بینید. مورد اول و دوم چندان فرقی نمی‌کند، یک پیراهن ساده (ترجیحا سفید) و یک شلوار پارچه ای (از رنگ های تیره) کفایت می کند. پیراهن را روی شلوار بیندازید، به خاطر داشته باشید که ظاهر مرتب مال بچه... هاست. اما اگر قصد پیشرفت دارید، همان پیراهن را (ترجیحا از جنس بهتر) توی شلوارتان بگذارید، کمربند ببندید، کیف سامسونتی هم بخرید. صورتتان را هم هر از چندی ماشین کنید. به این تیپ "سرداری" گفته می‌شود.
10-                      اینکه شما خودتان دین دار باشید یا نباشید فرقی نمی‌کند، چون بزودی خواهید فهمید که هیچ جای دینتان کارهای شما را توجیه نمی‌کند و هرچقدر هم که آقا خودش را جرواجر کند تا توجیهی بتراشد هیچ کدام از علمای قم او را نخود هم حساب نمی‌کنند. پس علمای انتصابی تهران را که نه در قم نه در هیچ جای دیگر کسی قبولشان ندارد برای تقلید برگزینید.
11-                      جلسات استمناء فلسفی رحیم پور ازغدی را ازدست ندهید. اگر ترفیع می‌خواهید باید به نظر باسواد بیایید. روی کلمه "به نظر" تأکید می‌کنم چون هیچ کس اهمیت نمی‌دهد که معلومات شما چقدر است. هیچ کس هم به اندازه رحیم پور در این زمینه (به نظر باسواد آمدن) تجربه ندارد. اسم تمام فلاسفه و جامعه شناسان خیلی معروف را برایتان خواهد گفت، حرفشان را هم یک غلط تایپی و شکمی می‌گیرد و رد می‌کند. توجه کنید که فقط حرفهایی را از قول فلاسفه بیان می‌کند که بتواند زیر سبیلی رد کند. این درس مهمیست. حرف های گنده تر از دهانتان نزنید.
12-                      بعضی از مفاهیم و اسامی فی نفسه غیر قابل قبول و نماد خودفروختگی و فریب خوردگی و غرب زدگی هستند و هر جا آنها را شنیدید باید بصورت شرطی شده بر علیه شان موضع بگیرید. تعدادی از این اسامی و مفاهیم را در زیر می‌آوریم. باید تمام اینها را بلد باشید:
سروش (بدعت گذاری در دین)، مارکس ( کفر)، کمونیسم(همان)، سکولار (همان)، منافق (همان+محارب+خیانت)، مجاهد(همان)، لیبرال(همان+ غرب زدگی، فساد اخلاقی، اشرافیگری، شرب خمر، زنای با محارم و...لفظی بی ناموسی تر و خلع سلاح کننده تر از لیبرال وجود ندارد) بیت:
آنچه دشمن را کند الکن و لال        لیبرال است لبرال است لیبرال (سید سیا)
 سلطنت (درست است که خود سیستم شباهت های فراوانی دارد اما فراموش نکنید که شاه فقیه نبود)، اسرائیل(دشمن فرضی ابدی، درست است که چین و روسیه و... ده ها برابر اسرائیل مسلمان کشته‌اند، اما آنها صهیونیست ندارند)، آمریکا (فساد و قلدری و غارت و شکنجه و شعارهای دروغین و... ؛مراقب باشید که با جمهوری اسلامی اشتباه نگیرید)، صهیونیسم (اصل پلیدی و پلشتی، کنترل کننده بدیهای دنیا، ختم کلام. اینکه حتی معنی‌اش را نمی‌دانید ارتباطی با موضوع ندارد).
13-          افرادی که مخالف نظر شما و برادرانتان هستند بسیار بیش از شما و برادرانتان هستند. ولی فراموش نکنید که شما یک میلیون گرگ هستید و آنها 70 میلیون برّه.
بیت:
-گرگم و گله می‌برم _ چوپون دارم نمیذارم    -خیال کردی داداش. چوپون از خودمونه.(؟؟؟)
 شما زور دارید، آنها مغز. زور همیشه بر مغز میچربد. در ضمن در مواجهه با این افراد باید  سرعت عمل زیادی در اختراع برچسب و انگ داشته باشید. چون هر برچسب را نمی‌توانید برای همه استفاده کنید. فراموش نکنید که این انقلاب روی همین انگ ها بنا شده است پس در حفظ و توسعه آنها کوشا باشید. چند مثال:
مجاهدین به منافقین، دولت خدمتگزار به جریان انحرافی، یهودیان به صهیونیست، کشورهای مخالف شما (تقریبا تمام دنیا) به مستکبرین و جهانخواران، نهضت آزادی به غرب زدگان، موسوی و کروبی به فتنه گران، رفسنجانی به خواص بی بصیرت، چپ ها به کفار و هر آدم تحصیل کرده به لیبرال (مهم نیست باشد یا نباشد). می‌توانید موارد دیگری پیدا کنید؟
پایان دوره.
 چندان هم راحت نبود. نه؟ پس دست از سر این برادران ولایت مدار بردارید که وقتی نه دین دارند و نه آزاده‌اند فقط دنیا برایشان می‌ماند. دنیا را ول کنند کجا بروند؟ بیت؟ زیر عبای آقا؟ سوریه؟ لیبی؟
خواندی برادر؟ حالا مرد باش این راهم تغییر بده ببینم چطور چاپش میکنی؟

۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

ذکر سرورنا و و اربابنا سلطان الفقها خمینی (لکن العلما) بخش دوم


پس طاغوت شیخ ما را به عراق و ترکیه و فرانسه تبعید کردی. زان سبب که بسیار پاپیولار بودی. و چون شیخنا به فرنگ رسیدی ناگاه موجی عظیم بیامد (و شیخنا در موج سواری ید طولا داشتی)، پس بر موج سوار گشتی و هرچه ابراهیم یزدی و شرکا برایش نوشتندی خواندی و بسیار حرفهای نمکین بزدی و شکر بسیار بخوردی. پس چون انقلاب همه چیز منقلب کردی شیخنا به ایران بازگشتی چون بازگشت سرطان پس از شیمی درمانی. و شیخ مایک والاس (خاتم المخبرین) گوید که شیخ به هنگام فرود طیاره در ایران بسیار احساساتی و سانتی مانتال و نوستالژیک بودی اما اصلا بروز ندادی که ملت را "رو" افزون نگردد و توهم نبرند که شیخ سوسول باشد.
پس چون شیخنا پای به طهران نهادی مستقیم به بهشت زهرا رفتی و آنجا استند آپ کمدی اجرا بکردی موفقیت آمیز. و خود را سوپر من و بتمن خواندی و توی دهان طاغوت و دولت و ملّت و امّت و عَمّت و... زدی. پس چون از طنازی فارغ گشتی عبا در بیاوردی و سرپایی چند نفری دار زدی. و اعدام را از اوجب واجبات و از شیر مادر حلال تر و مقوی تر خواندی. پس مریدان چون ویروس اچ.آی.وی در ملت بیافتادند و هر که دست راست از چپ خود تشخیص دادی و سواد خواندن داشتی و سبیل داشتی و ریش نداشتی (یا هیچکدام) را فی الفور اعدام کردندی دست جمعی. و فرزندانشان را در زندان تجاوز کردندی و همسرانشان را نیز، و قبر پدران نیز به ایشان نشان ندادندی، و از کرامت شیخ ما آنچه ایشان در نوجوانی پیشگویی کردی مو به مو واقع شدی. و خلق در عظمت این کرامت انگشت به دهان بماندند و هنوز انگشت به دهان بمانده اند. آقا در آر انگشتتو.
پس چون نظام اسلامی بر گردن مردم استوار گشتی شیخنا دریافتی که این نظام تشنه باشد و خون بسیار خواهد. پس ابتدا مجاهدین و ملی مذهبیون و فداییان را بخوردی. و شیخ جنتی روایت کند که بیلی که امام بر اینان زدی، قابیل بر فرق هابیل نزدی. پس چون اینان تمام گشتند آنقدر منطقه را انگولک بکردی و صادرات انقلاب به خاور میانه را آنقدر بالا ببردی تا شیخ صدام یزید تکریتی ( مدفوع الله علی قبره) به صادرات ایران حسد بردی و به مُلک حمله بردی. پس شیخ کودکان مدارس را کلید بهشت دادی به شرط شهادت. و ایشان را در دفاع از ملک روی مین و زیر تانک فرستادی و رهبر خواندی. و چون شهیدان صدام را از ملک بیرون راندند ملل جهان جمع گشتند و پاچه خواری بسیار بکردند که یا شیخ، گر جنگ تمام کنی تو را تمام غرامت جنگ بدهیم و دارایی بلوکه ایران آزاد کنیم و عذرخواهی رسمی کنیم و همسران خود به کنیزی تو بفرستیم. پس شیخنا فرمود: به خدا قسم اگر خورشید را در تنبانم قرار دهید نیز جنگ تمام نکنم که هنوز چند جوان در ایران زنده باشند و نماز شهادت ایشان در کربلا بخوانیم. پس ملل جمع گشتند و خورشید در تنبان شیخ قرار دادند و آلتش بسوخت و آن چند جوان نیز شهید گشتند و شیخ حکم به آتش بس داد.
و شیخ اکبر (هاشم الریشیلیو) گوید که شیخنا در اواخر عمر بسیار پپه و پَرت گشتی و سواری بدادی شیرین. پس هر روز با سید علی نزد شیخ رفتمی و با هم شیخ سواری بکردیم و فتوای قتل سلمان رشدی و فریدون فرخزاد و برکناری منتظری و ... هرچه خواستیم بگرفتیم و بیامدیم.
و شیخ ما در شعر و شاعری بسیار چیره دست بود و او را دیوان اشعاری کلُفت بر جای مانده است:
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد             حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم      لب گرفتیم و من اکنون سیفلیس دار شدم
و او را از این گونه اشعار اروتیک بسیار باشد.
و گفت: برق و گاز و نفت و آب را مجانی کنیم. پس مریدی پرسید: یا شیخ! خرج اینها از کجا دهی؟ شیخ فرمود: جان و مال و ناموس ملت را که مجانی کردیم لکن خرجش در خواهد آمد.
و گفت: میزان رأی ملت است. و گفت: همه بگویند آری، من میگویم نه. مریدی پرسید: یا شیخ! پس میزان چه شد؟ امر کرد میزانی در آن فضول فرو کردند و در قبرش نیز.
و گفت: مجلس در رأس امور باشد. و گفت:  یا مجلسیون، غلط کردید و أین تذهبون. پس مریدان دیگر هیچ نگفتند و آب دهان نتوانستندی فرو دادی که بیضتین در گلوشان گیر کرده بودی.
و (در فرنگ) گفت: من هیچ نخواهم و چون انقلاب پیروز شود به قم روم و در حوزه بنشینم و درس دهم. پس چون دو سالی از انقلاب بگذشت شیخ بنی صدر (اول و الآخر المنتخبین) او را پرسید: یا شیخ! پس چرا نروی؟ و شیخنا در سکوت او را یواشکی از زیر عبا بیلاخ نشان دادی.
و گفت: اقتصاد مال خر است. و انجمن خران بدون مرز جمع گشتندی و این امر تکذیب کردندی. پس امام فرمود همه شان را به کار حکومت گمارند، در پست های کلیدی. و زان پس دیگر از خران صدایی برون نیامد. و گفت: ملت ما برای هندوانه انقلاب نکرده است. پس هرکه هندوانه خواستی او را هندوانه ای فرو کردندی، از عرض.
و گفت: "همه آزاد باشند که هرچه خواهند رأی دهند لکن به جمهوری اسلامی رأی دهند که بهتر باشد و هر که غیر از این رأی دهد مادر فاکر و عامل استکبار باشد". و بسیار پارادوکسیکال بودی.
و گفت: من کارگرم، تو کارگری، او کارگر است... پس مریدان نعره زدندی و گریبان چاک دادندی و گروهی هم زنار ببریدندی و حالها برفت. و او را گرامر و صرف و نحو بسیار قوی بودی.
و چون او را سن به خیلی برسید از مرض دیابت بمرد، از بس که نمک ریختی و شکر بخوردی. شیخ احمد جنتی (فاکریزیریداداشمانی) روایت کند که شیخنا هنگام مرگ گفت: مرا یک حسرت در زندگی باشد. آنکه هیچگاه خنده ملت ندیدمی و هرچه لطیفه گفتمی ملت شیون کردندی.
و چون  بمرد، هزار هزار نفر او را بدرقه کردندی و تابوت بردندی. و ناگاه تابوت واژگون شدی و شیخنا بیرون افتادی. پس چون ملت این حال بدیدند برای گرفتن تبرک هجوم بیاوردند و هر کس تکه ای از ایشان بکَند و با خود ببُرد. و سالِ پسین آلت مبارک ایشان در E-bay  به فروش رسید با قیمت عالی. شیخ حسن خمینی (گوگولی العلما) گوید:" فردای تشییع، امام را به خواب دیدم که در بهشت بر مسندی بنشسته بود و حکم بر اعدام عیسی بن مریم داده بود زانکه شرب خمر کرده بود. پس موسی پادرمیانی کردی اما شیخ او را جاسوس صهیونیسم خواندی و حکم اعدام بدادی. پس ابراهیم به شفاعت بیامد، و شیخ اورا حکم سنگسار بدادی زانکه دوبار زن خود به همسری حکام داده بود. پس آدم بیامد، و شیخ او را حکم سنگسار بداد به سبب زنای با محارم. پس شفاعت به محمد ببردند و او پادرمیانی کردی. شیخنا تا محمد را بدیدی فرمان حبس او بدادی و گفتی معلوم است که تو را ریگی به کفش باشد ورنَه با این مفسدین نپَری. در نهایت پروردگار عزّوجلّ این بلوا بدیدی و پایین آمدی تا غائله ختم کند. پس چون شیخنا خداوند را دیدی او را به فریاد زناکار و بی‌آبرو خواندی و گفتی تو اینجا چه شفاعت کنی که این شر را پسر حرامزاده و شرابخوار تو آغاز کرد". و شیخ حسن گوید که این خواب دنبال دار باشد و او هر هفته ادامه آن را ببیند اما هنوز به سرانجام نرسیده باشد.

۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

ذکر سرورنا و و اربابنا سلطان الفقها خمینی (لکن العلما) پروردگار ثانی (بخش اول)



به تازگی کتابی به قلم ارنست همینگوی نویسنده پرآوازه آمریکایی به دستم رسید به نام"پیرمرد و ملا". این کتاب را همینگوی دو ماه پیش از خودکشی غم انگیزش به قلم تحریر درآورده و ظاهرا موفق به کسب مجوز چاپ از وزارت ارشاد ایالات متحده نشده است؛ ظاهراً به این بهانه که همینگوی در ماههای آخر عمر تعادل روانی نداشته و چاپ این کتاب تصویر او را خدشه دار خواهد کرد (قابل توجه عاشقان آزادی بیان آمریکایی و مداخله نظامی). این کتاب که مملو از خاطرات ملاقات همینگوی با امام (سیزدهم) در دوران تبعید در یکی از بارهای شانزه لیزه است (امام برای هدایت روشنفکران که آن زمان پاتوقشان پاریس بود با لباس مبدل هر شب به این بار میرفتند) دارای چنان نکات زیبا و عبرت آموزی بود که حیفم آمد با خوانندگان در این لذت شریک نشوم. اما پیش از آن، این کتاب من را به یاد تذکره ای زیبا از شیخ دلاک کازرونی در وصف امام انداخت که دیدم هَمَه باید از آن مستفیض شوند. پس لکن این تذکره را بخوانیم و در جلسات بعد کتاب پیرمرد و ملا را با هم تورق کنیم.

ذکر سرورنا و و اربابنا سلطان الفقها خمینی (لکن العلما) پروردگار ثانی

آن مرشد العالِمین، آن مقتدای زمین، آن عاشق راسپوتین، آن سول آف گاد به لاتین، آن بحر مواج اسلامی، آن دین و میهن را سونامی، آن ساربان هر اُشتر، آن راستگوی بی کنتور، آن قبلۀ آخوندین، آن منبرِ فاکِ دین، آن پیشوای ملکوتی، آن یهودای اسخریوطی، آن ولی امرِ مسلمین جهان، آن دلیلِ شرم زمین و زمان، آن اصل ناکافیِ کُلینی، روح الله الموسوی الخمینی، بنیانگزار جمهوری اسلامی بود و ویروس ناقل جنون دامی بود و ایجنت حضرت حق بود و در وعده هایش تق و لق بود و شقیقه و گوز را پیوند بود ومصباح و خامنه ای را پوزبند بود و شعار سربازِ روی مین بود و شیعه را امامِ سیزدهمین بود و عاقد حکومت و دین بود و سزای مخالفینش اعدام بود و سیاستش سه هوا بر یک بام بود و پاسخش به منتقدین دشنام بود و طاعون شهیدان گمنام بود و ولی فقیه با اختیارات تام بود و دشمن خونی عموسام بود و اسپانسرِ نعلین گام بود و میراثش بس بد فرجام بود. خفن.
 شیخ مهدوی کنی (لق لق العلما) گوید که چون أم الامام را موعد زایمان رسید، دو اختر از فلک  فرو افتادی (بعدها کاشف به عمل آمدی که این دو اختر بمب های هیروشیما و ناکازاکی بودی). و حضرت را پیشانی بسیار بلند بودی، آنقدر که از رحم مادر خارج نشدی و سزارین واجب گشتی. و چون طبیب اورا بیرون کشیدی ضربه ای بر ماتحت او زدی تا تنفس آغاز کند. و شیخنا از این ضربه سخت برنجیدی و در حال در صورت طبیب بادی سخت بدادی. و به برکت آن ضربه بر کفل مبارک، ید آن طبیب زان پس بیضا گشتی. و تا پایان عمر هر که بر شیخنا پس گردنی یا اردنگ زدی ید و رجل بیضا یافتی. تا آنجا که خلق از بلاد ماچین و فرنگ بیامدندی تا اردنگی نثار ماتحت مبارکش نمایند و بیضا رجعت کنند.
پس چون شیخنا را سن به پانزده رسید، از ترس فیض جویان به حوزه علمیه گریختی. پس دیری نبودی که آوازه کرامت او اقصای عالم را درنوردیدی و بزرگان کلیمی و نصرانی و گبر از برای آزمون به زیارت آمدندی و سه سوال مطرح نمودندی. شیخ محمد یزدی (سایکو اسکیزوالله) روایت کند که چون دانشمند نصرانی به حضور شیخنا مشرف گشت زمین ببوسید و گفت: یا شیخ، دو دوتا دانی چند شود؟ و شیخنا فرمود: لکن بسته به این باشد که ما را نیاز به چهار باشد یا پنج یا عدد دیگر. پس اگر ما رانیاز به چهار باشد که فبها.  لکن اگر ما را نیاز به پنج باشد گوییم که چهار بسیار خوب باشد و مارا با چهار مشگلی نباشد، اما ما را تعلق خاطری به پنج باشد و آنان که ما را دوست بدارند آزاد باشند که پنج را برگزینند. پس چون عده ای پنج برگزیدند و برخی چهار، لکن آنان که چهار برگزیدند را کفار خوانیم و از تیغ بگذرانیم و دخترانشان را تجاوز کنیم و زنانشان نیز، و پسرانشان نیز، و اهل بیت شان را در محبس بپوسانیم و حتی قبر پدر و مادر به آنان نشان ندهیم. پس چون سه دانشمندمشرک این پاسخ شنودند، دو سوال دیگر را خیر بگذشتند و کلاه برنداشته و پای برهنه به چاک زدندی.
پس چون شیخنا به میانسالی رسیدی (شیخنا شباب را اسکیپ* کردی)، لایحه انجمن های ولایتی به مجلس رفتی، و شیخ را از این لایحه بد کراهت آمدی زانکه مادر بچه ها را حق رأی دادی. پس چون امام کولی بازی دربیاوردی و گیس و محاسن بکندی، طاغوت زمان چند نفر فرستادی و اورا تا خوردی تپاندندی، و چون قصد هلاک او کردند شیخ شریعتمداری (مظلومٌ فی الرژیمین) حکم به اجتهاد او دادی، حال آنکه شیخنا فرق "پوپ" از "شِت" ندانستی. پس امام از آن تاریخ کینه ای سخت از شیخ شریعتمداری بر دل گرفتی زانکه شهادت از وی دریغ کرده بودی. و از اینجا بودی که شیخ ما در عالم سیاست ناگه اِکس ترکاندی و در بلاد ایران شهرۀِ عام و داریوشِ خاص گشتی....
پایان بخش اول


*skip

۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه

ابراز شرمندگی



دوستان این مطلب قبلی ما دستمایه کیهان شد. پدرسوخته نه اسم مولف آورده، نه بابت تغییراتی که توش داده اجازه گرفته. از این به بعد باید توی تمام مطالبم یه آفتابه حسابی روی مقام عظمای ولایت و امام راحل بگیرم که اینا نتونن رفرنس بدن. در هرحال، به قول انریکو دولاپانتالیانسو، نویسنده بزرگ گواتمالایی: هروقت مطلب طنزی نوشتی که کیهان ازش سوءاستفاده کرد، یه فحش بده به برادر حسین و دارودسته اش، قیافشونو توی زندان تصور کن، و به کارت ادامه بده.
http://kayhannews.ir/901027/2.htm#other209

دوستان تفاوت ها را پیدا کنند و به این آدرس برای ما ایمیل کنند و جایزه بگیرند:
Hossein_s_haramzadeyebihamechizetirkhalaszanebazjoo@gmail.com

۱۳۹۰ دی ۲۴, شنبه

اصلاح طلبی از روی بیکاری


اصلاح طلبی از روی بیکاری
پس از آنکه آخرین اصلاح طلب دوآتشه، آقای مصلح اصلاحیان نیز انتخابات مجلس را تحریم کردند ییهو شنیدیم که عده ای از چهره های اصلاح طلب مجددا اعلام کرده‌اند که:"ما هم بازی". از فعالان سیاسی عزیز خواهش میکنم بر این برادران پیش داوری نکنند. شاید که این دوستان از سر بیکاری و علافی مجبور به این عمل شده اند و گزینه دیگری برای وقت گذرانی به ذهنشان نرسیده. کار دولتی که ندارند، رانتی هم که دیگر درکار نیست، مجلس هم نروند و سرشان را به اصلاح رژیم گرم نکنند چه کنند؟ پیشنهادمیکنم دوستان به جای تخریب و تحقیر این دوستان کاندید شده برای ایشان راه حل ارائه کنند.
حدیث: و انّ الّذین تمسخروا و تَخَرَّبوا و لا ساجِست السُولوشِن، و هُم لامُتَفاوتً مِن الگَنجی.
بنده به نوبه خود لازم دیدم که چند آلترناتیو مفرح، وقت گیر و متنوع برای چنین افرادی فراهم کنم که هم سرشان گرم شود و هم آبرویشان محفوظ بماند. باشد که دوستان همراهی کنند.
لیست کارهای مفید تر و جذاب تر از اصلاح طلبی در مجلس:
1- تماشای خشک شدن رنگ بر روی دیوار.
2- تف کردن به سمت پنکه روشن.
3- صدور باد و تلاش برای روشن کردن آن با فندک.
4- تماشای سریال جومونگ به زبان کره ای بدون زیرنویس.
5- حضور در جلسات درس قرائتی، هر هفته.
6- پیدا کردن مسعود رجوی.
7- بو کردن یک لیوان شراب به مدت 2 ساعت.
8- نوشتن نقد ادبی بر کتابهای فهیمه رحیمی.
9- نگاه کردن مستقیم به خورشید به مدت  1 دقیقه.
10- تعقیب ملخ.
11- چیدن سبیلهای گربه.
12- درک اهداف گنجی.
13- نقد فیلم اخراجیها.
14- مناظره با رحیم پور ازغدی.
15- مکیدن کاکتوس برای رفع عطش.
16- مهمان کردن فیروز آبادی به شام.
17- برداشتن گیلاس از روی زمین بدون استفاده از دست یا دهان.
18- خواندن نوحه بصورت گنگستر رپ.
19- نمایش فیلم ماتریکس برای موسوی اردبیلی.
20- خواندن اشعار خمینی برای معشوق.
21- نوشتن کتاب خاطرات جنتی.
22- ازدواج.
23- شاهنامه خوانی در حوزه علمیه.
24- مصاحبه سیاسی با گلشیفته فراهانی.
25- گرفتن آزمون کنکور از بسیجیان.
26- تماشای فیلم چشمان کاملا بسته از صدا و سیما.
27- نوشتن درد نامه به خاتمی.
28- شیشکی بستن در خطبه های نماز جمعه.
29- آموزش بریک دنس (Break dance) به احمد خاتمی.
30- بوسیدن لب های شتر.
 حال شاید دوستانی گفتند ما تمام این کارها را انجام دادیم و باز هم وقت اضافه آوردیم. به این دوستان پیشنهاد میکنم که یک سمباده در دستشان بگیرند و به جان کوه دماوند بیافتند. اگر در طول چهار یا هشت یا شانزده سال موفق به مسطح سازی این کوه شدند دیگر حرفی نداریم و اینها میتوانند برای اصلاح جمهوری اسلامی در مجلس دست به کار شوند.
والسّلامُ علی مَن التَبَعی. 

این مطلب در سایت چراغ آزادی نیز به چاپ رسیده است.