۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

ذکر مولانا و سردارنا فیروز آبادی (قنبلة المومنین) فراخ الله ماتَحتُه




آن امیر سرلشکر، آن صف شکن محشر، آن تانکر معرفت، آن شاکر بی صفت، آن خامنه ای را دنبه، آن جمهوری اسلامی را زُمبه، آن فیله و راسته، آن بودای برخاسته، آن فاسد و شیاد ناراضی، آن قاتل صیاد شیرازی، آن خامنه ای را تشک بادی، مولانا سردار حسن فیروز آبادی، فرمانده سپاه و لشکر بود و گوشش به سخن حق کر بود و سپر ولایت بود و قحطی را آیت بود و لباسهایش دوختِ سفارشی بود و دارای دستگاه عظیم گوارشی بود و حکومت محبوبش الیگارشی بود و در علوم جنگ ناشی بود و زیر قدوم ولی فقیه چون کاشی بود و عاشق اشعار کوبایاشی بود و ورزش روزانه اش تای چی بود و از دشمنان اوریانا فالاچی بود و (اگر هنوز خوب تفهیم نشدید) خیلی هم چاق بود. خیلی.
و گویند تنها عمارت بیولوژیک روی زمین بودی که از خارجِ جَو قابل مشاهده بودی. و مریدان او را مقعد ولایت خواندندی از آن رو که عمود ولایت بر او قاعد و استوار بودی، و نقطه ثقلی از او استوار تر در همه بلاد نبودی.
در ولادتش چنین روایت کنند که چون ام الفیروز برای سونوگرافی برفتی طبیب او را زنهار دادی که این کودک بسیار عظیم باشد و او راسقط نما که گر ننمایی تا پایان عمر در یورالوژی بسر بری و هنگام برون شدن تو را معلول کند. و مادر او را سقط نکردی. و گویند لحظه ولادت او چنان دلخراش و مهوع بودی که فیلم ارّه را زکی گفتی. و ام الفیروز از آن روز شبیه عدد ٨ گشتی. 
پس چون کودک دهان باز کردی و از جوع بیتابی نمودی مادر پستان بر دهان او نهادی و او آنقدر مک زدی تا مادر ته کشیدی. پس چون باز گرسنه بودی مادر را بخوردی. و برادر و خواهر را نیز. پس ابو فیروز او را در بشکه ای حبس کردی و هر روز صبح تا شام غذا بدادی. پس چون شیخ را سن به 15 برسید بشکه را بشکستی و پدر را نیز بخوردی. پس اهالی روستا جمع گشتند و با او عهد ببستند که هر روز فردی از برای خوردن او را دهند و او در مقابل در هموار سازی طرُق آنان را یاری کند. پس چون او را سن به 18 برسیدی بلدیه او را زیپ کُد و کد پستی منقول بدادی از بس که او را ابعاد وسیع گشته بودی. و گویند که در جزر و مد تاثیر مستقیم داشتی.
و گویند که شیخنا در دفاع مقدس بسیار مفید فایده واقع شدی. و لشکریان با استفاده از او تاکتیکهای فراوان بزدندی. یک این بودی که او را از بالای کوه بر سپاه دشمن قل دادندی و او همه را زیر گرفتی.  دیگر آنکه او را در انبار آذوقه دشمن رها کردندی و درها ببستندی.
پس چون دشمن را بخوردی و تمام کردی در خدمت سید علی (دجال المومنین) در آمدی. و گویند این دو را دوستی به تعجیل بالا گرفتی و اوقات بسیار خوش بودی. سردار جعفری ( استمناء الامرا) روایت کند که روزی از روزهای رمضان سید علی را دیدم که شیخ فیروز را قل همی دادی ( چون قلقلی بودی) و او را زمین زدی و او هوا رفتی، و تا هنگام افطار پایین نیامدی.
و شیخنا بسیار سوسول و نازک نارنجی بودی و تا حسودکی او را رنجاندی او چُغُلی به حضرت حجت بردی. و هرچه برای حضرت نامه نوشتی حضرت او را جواب ندادی. شیخ مشایی (باب الحجت اینا پلاک 7 زنگ دوم یه کم ایراد داره آیفونش ولی در رو باز میکنه) که در آنهنگام با حضرت حجت ایاق بودی گوید که حضرت نامه های شیخ فیروز را اسپَم کردی. والله اعلم.
و او را کرامات بسیار قلیل روایت کنند زانکه کلاً نخودی بودی.
گفت: بسیار مرا از تن آرا پرسیدند. و من آن بشناسم و بسیار لذیذ باشد بعد از صبحانه و آهن بسیار تامین کند از برای بدن. و مریدان او را پرسیدند: یا شیخ، از چه رو پیراهن را همچون نظامیان در شلوار نکنی؟ قدری بگریست و گفت: بخدا نمیره.
و گفت: آمریکاییان همه در انتظار فَرَج باشند. و این کلام ابروهای بسیار بالا بردی و بحث های بسیار درست کردی. و ماهها مناظرات بین هاروارد و پرینستون بر قرار شدی تا رمز این "فرج" گشوده شود. و نشد.
و در بستر مرگ گفت: مرا در دنیا یک حسرت باشد، آن اینکه هیچگاه اسباب و آلاتِ رَجُلیَّتِ خود را نتوانستمی دیدمی و تنها حرف سید علی را بر وجودشان گواه دانستمی.
و گویند چون عزراییل قصد جانش بکردی، او را مقعد مهر و موم کردی و او در مجلس سید علی آنقدر بخوردی تا بترکیدی خفن، و همگان در ... و کثافت غرق شدندی. پس چون بمردی عیالش نفسی به راحتی بکشیدی و ستون فقرات خود عمل کردی. 
شیخ رادان (ببعی الناظمین) گوید که چون شیخ بمرد شبی او را در خواب دیدم که در جهنم نشسته بر روی زانوان شیخ مصباح. و چون از این حال جویا شدم گفت این شکنجه هر دویمان را باشد. او بچه باز باشد و من سنگین. والله احسن الجلادین. 

۲ نظر:

  1. رفیق ، کاش منبع رو هم ذکر میکردی.
    منبع : ابراهیم نبوی

    پاسخحذف
  2. قبل از آقای نبوی آقای زرویی نصر آباد هم تذکرة المقامات نوشته اند. کاش لینک این مطلب که میگید رو هم بگذارید.

    پاسخحذف