۱۳۹۰ شهریور ۹, چهارشنبه

این منِ کله گنده



سیاوش صفوی در 18 ماهگی در تهران به دنیا آمد. او در کودکی از سن نسبتا پایینی برخوردار بود. در دوره نوجوانی نبوغ سرشارش شروع به تراوش از گوش و دماغ و جاهای دیگرش نمود تا جایی که در 15 سالگی مجبور به جراحی و نصب چوب پنبه شد. او از عنفوان جوانی کشش خاصی نسبت به متون نثر کلاسیک ایران داشت و نتیجه زحمات این دوره او گلستان 2 از سعدی، ولایت نامه از فردوسی و الهی مادرتو از عطار میباشد. در سن 16 سالگی وارد دانشگاه شد و با دوستان یه دوری زدند. در 18 سالگی مجددا (اینبار جدی) به دانشگاه رفت ولی هر چه زور زد و زدند جانگرفت. در 23 سالگی با رتبه 1 در رشته فیزیک کوانتوم به دانشگاه مازندران وارد شد. دوران شکوفه زدن علمی ایشان از سال 85 در این دانشگاه آغاز گشت. و بزودی در همین دانشگاه به تدریس مشغول شدند. در جلسات درس ایشان حضور بزرگانی چون شفیعی کد کنی، آرش نراقی، حسین بشیریه و بسیاری دیگر از نخبگان این مرز و بوم منطقی نبوده و تکذیب میشود.
ایشان اولین بار با بیرون آوردن یکی از چوب پنبه های مذکور در نشریه زیرگذر اقدام به طنازی فرمودند که با فحش و لنگه کفش توسط مخاطبان و دوستان از ایشان استقبال شد. وی در قهری خود فرما تا 5 سال بعد هیچگونه اثری از خود صادر نکردند الا ترجمه. در دوران غیبت صغری ایشان به سیر در آفاق و انفس و کونها و مکانها پرداختند که دو جایزه نوبل در ادبیات، 3 جایزه اسکار، شامل بهترین بازیگر نقش اول برای فیلم "آقا ما بخدا اصلاح طلبیم" ، و نخلستان الماس جشنواره کن نتیجه فعالیتهای این مدت کوتاه بود.
ایشان صادق هدایت را بزرگترین طنز پرداز اوریجینال نثر (و قضیه) قرن اخیر میدانند و چند نظر بی اهمیت دیگر هم در چند زمینه دیگر دارند. از ایشان غلط های بسیار زیادی بر جای مانده که اینجا جایشان نمیباشد. بعدا تشریف بیاورید خصوصی تعریف میکنم.
فی الحال، امیدوارم بخوانید و بخندید. خنده خیلی گران شده این روزها، آنهم خنده بدون حس گناه. دوستان اصرار کردند، بنده هم احساس وظیفه شرعی و ملی کردم. از آنها اصرار که این خزعبلات به درد انتشار نمیخورد و از من احساس وظیفه شرعی و ملی که پوزشان را به خاک بمالم.
این مطالب طنز است. همین. جنبه داشته باشید.

ذکر مولانا جنتی (نشادر الله فی ماتَحتُهُ) رَضیهُ مِن الله

 
آن اسپیکر ولایت، آن آمپلی فایر کفایت، آن خطیب چیره دست، آن محبوب علی یه دست، آن اینونتور لغات جدید، آن میکروفن باز ندید بدید، آن شاکی سران فتنه، آن ساقی خران تشنه، آن در بحر ولایت یگانه ملاح، آن یعوذ به شیطان من الله، بزرگ علمای عجم بود از تختگانش دو تا کم بود واندامش بس نحیف بود و ریشش همیشه کثیف بود و عمرش بغایت دراز بود و گردنش نظیر غاز بود و در صدور احکام بس ولنگ و واز بود.

محمد بن عبدالله روایت کند از موسی بن نیل که از نوح بن ایکس روایت کرد که از آدم بن خدا شنیدم که چون جنتی را سن به 40 برسید، خداوند را خلق کردی و نام او را به نیت 5 تن الله نهادی تا مشتی محکم بر دهان کفار باشد. و میگوید:"روزی (یا شبی) جنتی در عدم مشغول نطق بودی که ناگهان فشاری بر وی غالب شد و بادی ازو جستن گرفت که همانا آن را علمای کفار بیگ بنگ نام نهادندی".

و شیطان بن رجیم را بیتی روایت است که گوید:

آن کس که مرا روح و روان بود جنتی بود  

 آن کس که دستم بگرفت و پا به پا برد جنتی بود

و شاید فضولان ایراد گیرند که این بیت را نه وزن است و نه قافیه. و جواب ما این باشد که شیطان را اشعار بس آوانگارد باشد و عروض را در آن جایی نباشد.

و شیخ را در سیاست دستی دراز بود. احمد بن ریپر (خاتم القاتلین) به عربده (او را عربده دیفالت مود بودی) روایت کند که :"شیخ ما را در تنبان سیمی بس دراز بود و اصحاب در کیف و چون آن مبهوت. سی شبانه روز سر سیم را دنبال نمودیم تا به میکروفنی در ولایت رسیدیم. در آنجا پیری منور دیدیم که دستی داشت و دستی نداشت (یعنی یه جورایی داشت و نداشت) و او در آن میکروفن فوت کردی و صحبت نمودی و دستورها بدادی. و او مولا علی (خ) علیه السلام بود. و اصحاب در تنوّر چهره او از خود بیخود شدندی و کف کردندی و سینه ها و سرهای خود بر در و دیوار کوبیدندی تا اینکه حضرت بر ما پشت بنمود و پروژکتوری از نشیمنگاه مبارکش هویدا گشت. و باز اصحاب همینجور کف کردندی و سرو دست شکستندی (اصحاب را تفریحات سالم بسیار کم بودی).

و گویند در مصرف اسلام بسیار گشاده دست بود و فتنه را دوست نداشت، اصلا. روزی یکی از اصحاب او را گفت :" ای مولای ما، چگونه باشد که تو هرکه را در قدرت باشد مجیز گویی و تا پایین افتد با مادر و خواهر او روابط دوستانه برقرار کنی؟" شیخ لختی بیندیشید و سپس بخفت.

و گفت: ما در کشور همسایه اسلام را علم کنیم. فضولی پرسید: آنان که خود مسلمان باشند؟ گفت: همانا خفه.

و گفت: زنان را سر و سینه بیرون ریختن عامل زلزله و سونامی و پایان زمان باشد. پس دافیان را حالتی عظیم پدید آمد و از برای ظهور حضرت عدل همگی سر و سینه برهنه کردند اما حضرت عج را شرم بگرفت و نیامد.

و گفت: من و ددمنشانه (داداشم اینا) سالیان بسیار تحقیق کردیم و کسی از مموتی (شامورت الله) شایسته تر نیافتیم. و فردایش گفت که این مردک سر خوابیده ی فتنه باشد و همسر و خواهر و مادر او بسیار گوارا باشد. و او را با خواهر و مادر مردم الفتی عظیم بود.

و گفت: اسلام 70 ویتامین داشته باشد که 69 تای آن در خون لیبرال و ملحد باشد. و هزاران تن از اینان را در غزوه اوین بکشتند و پزشکان خون ایشان آزمایش کردند و صحت این ادعا تایید کردند. و باز اصحاب کف کردندی و برخی زنار ببریدندی و آنهایی که زنار بند نبودی زنار بخریدی و ببستی و پاره کردی.

هنگام مرگ او عزراییل و خداوند را سالها بود که عمر برین دنیا نبودی. و عالم هستی مدتها بود که در اکسپند خود ایمپلود نموده بودی و کسی را حضور نبودی که جان از او بستاند. از این رو هیچ کس پس از مرگ او نبودی تا خزعبلاتی در خواب بیند و باز گوید. خود شیخ گوید خواب دیدم که در عرشی نشسته با مولا سید علی و احمد، و عرش در خون شناور و تمساحی دورعرش غواص. و در دهان تمساح سر خداوند را دیدم، که گویا کفر گفته بود و به حق سر از تنش جدا نموده بودند. و خوابی بس شیرین بود و ترامادول را بس عافیت باشد برای مومنان.