رفته بودم مکدونالد. ماهی یک بار اجازه
دارم فست فود بخورم. توی صف ایستاده بودم. داشتم به این فکر میکردم که زندگی رو
ببین. 4 سال پیش توی بابلسر داشتم قدم میزدم. بی امید، داغون، چه برما گذشت این
سالها، چی شد که از تورنتو سر در آوردم. هنوز ذهنم مشغول بود که نوبتم شد.
صندوقداره گفت: ?Can I help you
صندوقداره گفت: ?Can I help you
من یه آهی کشیدم و
گفتم: ?I don't know, can you
طرف داد زد: !Next
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر