آنچه گذشت...
·
به گزارش ویژه امشب توجه فرمایید:
حاج آقا محمد کاظم راشد "یزدی"* امام جماعت حرم
رضوی اظهار داشت: که وقتی امام خامنهای در ایرانشهر تبعید بودند، یکبار داشتیم به
امامت ایشان نماز میخواندیم که یک بزغاله آمد توی صحن و جست و خیز کرد و همه
خندیدند، اما وقتی بعد نماز از آقا پرسیدیم ایشان هنگام نماز اصلا متوجه حضور
بزغاله نشده بودند. ایشان سپس ادامه داد: و چنین است خودروی ملی و خلوص اولیا و از
همین حرفها.
خبرنگار ما حمید مسکونی برای تحقیق درباره این داستان به
ایرانشهر سفر کرد و با دو تن از ائمه جمعه این شهر به نام حاج آقا دستعلی مالزاده
و حجت الاسلام پارچ خوران که در آن نماز جماعت بودند مصاحبهای انجام داد که با هم
گوش میکنیم (مثلا گوش میکنید):
-
حاج آقا: بله، بنده هم آنجا بودم، آقای راشد کل ماجرا را تعریف نکردند. پس از
ورود بزغاله و جست و خیز کردنش و نخندیدن آقا، بزغاله که ضایع شده بود، هنگام رکوع
آقا، شاخ محکمی به ماتحت مبارک ایشان زد و ایشان تعادل خود را از دست دادند، اما
در همان هنگام الاغی به داخل محراب پرید با دندان عبای آقا را گاز گرفت و نگذاشت
حضرت سقوط کنند. بزغاله مجددا جفتک محکمی به آقا زد ولی درست هنگامی که آقا داشتند
نقش زمین میشدند، گوسفندی خود را زیر ایشان انداخت و نرمی پشم گوسفند نگذاشت به
آقا آسیبی برسد.
-
حجت الاسلام: بنده یادم هست که هنگامی که گوسفند خود را به زیر قدوم مبارک ایشان
میانداخت فریاد زد: پشم و پیلم فدای پشم و پیلت سیدنا و مولانا. آن الاغ هم که
جلوی سقوط حضرت را گرفت خر حضرت خضر بود.
-
حاج آقا درگوشی: (خیلی تخیلی نکن قضیه را. ماجراهای امیرارسلان نامدار نیست
که) البته من درست یادم نیست. ایشان بهتر یادشان است.
-
حجت الاسلام: بله درست در لحظه ای که حضرت روی گوسفند افتاد، بزغاله با
دوستانش شمشیر کشیدند و به ایشان حمله کردند. حضرت خاک روی شانههای خود را استیون
سیگال وار تکاندند و ذوالذاقارتِ هاتوری هانزو** نشان را از
نیام برکشیده، کیل بیل وار از کشتههای دشمن پشته ساختند. بزغاله ها داشتند شکست
میخوردند که ناگهان سرکرده آنها از پشت با چاقو به آقا حمله ور شد. ناگهان تمام
جنگ بیحرکت شد و حضرت در حالی که پاهایشان را به حالت لوزی درآورده بودند از زمین
بصورت اسلوموشن بلند شدند و تمام میدان جنگ یک دور 360 درجه بصورت افقی دور ایشان
چرخید.
-
حاج آقا: (درگوشی: فکر کنم داری میروی قاطی باقالی ها. سروتهش را هم بیاور.)
-
بله، به مناسبت آن پیروزی، آن سال که فکر کنم سال 42 بود به سال "ماتریکس
ریلودد" نامگذاری شد...
با تشکر از حمید
مسکونی خبرنگار ما در ایرانشهر. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در راستای
همین داستان اقدام به چاپ مجموعه داستانی "ماجراهای امام و بزغاله مستکبر"
نموده که برای گروههای سنی "الف" تا "گاف" تعیین شده است.
·
این بی بی سی فارسی را خدا خیرش بدهد. خبر جمعه نوشته هزاران نفر در میدان
تحریر مصر در اعتراض به مورسی جمع شدند، خبرشنبه نوشته صدها نفر جمع شده بودند که
آنها هم الان رفته اند. حالا جالب اینکه از این صدها نفر به گفته خود بی بی سی "بیش
از یکصد نفر" زخمی شده اند. اینها هم احتمالا شلوغ بوده و زیر دست و پا گیر
کردهاند، همانطور که ستار بهشتی به قول بی بی سی در زندان "درگذشته
بود". اگر کمی بیشتر طول بکشد احتمالا بی بی سی کارمندان خودش را میفرستد که
میدان تحریر را خالی کنند. حرامزادگی در فارسی کاربردی دارد که به معنای لغوی این کلمه
برنمیگردد. به آدمهای موذی و پدرسوخته معمولا حرامزاده گفته میشود. شاید به
همین دلیل است که اسم BBC (Bastards By Choice)را انتخاب کردهاند.
·
خبر دیگر اینکه، یک بابایی که بیش
از سی سال در بی بی سی کار میکرده، معلوم شده که به کودکان و زنان و خلاصه هر
موجودی که استعداد و پتانسیل مورد تجاوز قرار گرفتن را داشته تجاوز میکرده. یک
خبرنگار بی بی سی از این جریان بو میبرد و در این باره برنامه افشاکننده میسازد.
بی بی سی، اول برای پخش آن اوکی میدهد ولی بعد چند روز تأمل به این نتیجه میرسد
که گزارش کردن یک خبر حقیقی میتواند یک بدعت بنیان کَن و فاسد کننده برای این
سازمان باشد. در نتیجه به جای پخش آن اکسپوزه افشاگر، یک برنامه در کرامات و
سجایای اخلاقی همان آدم متجاوز میسازد (به جان خودم عین واقعیته اینها). بعد برای
اینکه صدای این گوز ژورنالیستیشان را خفه کنند، یک مقام محافظه کار که داشته رد
میشده و اصلا بچه آن محل نبوده را به تجاوز متهم میکنند. یکی هم نبود بگوید حالا
صدایش را خفه کردی، بویش را چکار میخواهی بکنی؟ خلاصه گند قضیه درآمد و رئیس کل
بی بی سی استعفا داد و... اصن یه وضی. جوکی نداشتم اینجا، گفتم که گفته باشم.
·
مطلب این هفته را با فرازی از سخنان هیتلر در نطق معروف 1939 او در آغاز جنگ
جهانی در برلین به پایان میبریم (با لهجه آلمانی عصبانی ولی با دقت بخوانید):
خووردن یوروپن هُلُفتن.
چرچیلن ایخ توف بررریشت. استالینن پوفن یوزن زرررتن سیبیلن. همه تن بیرن کونن مانن.
همه تن پوزن مالن خاکن. دنیامن تیسخیرن. ووپن گنگم استایلن.***
* : انصافا این آب و هوای یزد، عجب نخبه پرور است!
** کیل بیل را ببینید راحت ترید تا دوساعت این رفرنسها را توضیح
بدهم. ذوالذاقارت هم در کتاب توجیه الایمان نام شمشیر حضرت سیدعلی (ع) است. حدیث:
لا سبع الا سید علی، لا سیف الا ذوالذاقارت
*** : اروپا را خواهیم خورد. چرچیل و استالین آدم های خوبی نیستند.
(خطاب به استالین و چرچیل) همه تان باید بروید یک جای بد. پوزه همه شان را به خاک
خواهم مالید. ووپا گنگام استایل (به فتح گاف اول. معنی دقیق این اصطلاح مشخص نیست.
ظاهرا در اسب سواری و زدن پوز جاستین بیبر کاربرد دارد).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر